اقتصاد انرژی آمریکا ماجرای انقلاب غیرمنتظره شیل را روایت میکند که می تواند جایگاه آمریکا را در جهان متحول و بازارهای انرژی را بازآرایی کند.
به گزارش خبرگزاری مهر عرضه و جریانهای جهانی انرژی درحال رویارویی با دگرگونیهایی گسترده هستند. این دگرگونیها عمدتاً ناشی از تغییر قابل توجه جایگاه ایالات متحده در دنیای انرژی، نقش روبه رشد انرژیهای تجدیدپذیر در سطح جهان و سیاستهای جدید آب و هوایی و اقلیم است. در اینجا نیروهای مختلفی حضور دارند. یکی از این نیروها قدرت ملتهاست که به وسیله اقتصاد، توانمندیهای نظامی و جغرافیا شکل میگیرد. نیروی دیگر از نفت، گاز و زغال سنگ، از انرژی بادی و خورشیدی و از شکافتن اتم و نیز از نیروی حاصل از سیاستهای ایجاد نظم جدید در سیستم جهانی انرژی و حرکت به سمت کربن خالص صفر به نام تغییر اقلیم ناشی میشود.
تبیین و توضیح روندهای جدید در عرصه اقتصاد سیاسی بینالمللی انرژی نیازمند پاسخ به چند سوال است؛ چگونه انقلاب نفت شیل جایگاه آمریکا را در جهان تغییر داد. جنگهای سرد جدید چگونه و چرا میان ایالات متحده از یک سو و روسیه و چین از سوی دیگر درحال گسترش بوده و نقش انرژی در این میان چیست. چگونه رابطه کلی میان ایالات متحده و چین به سرعت از رویارویی به سمت رقابت استراتژیک درحال تغییر بوده بهگونهای که این رابطه درحال نمایاندن خود به شکل یک جنگ سرد نوظهور است. بنیانهای غرب آسیا که همچنان سومین تأمینکننده کل نفت جهان بوده و ذخایر قابل توجهی گاز طبیعی دارد، چگونه متزلزل است. چگونه زیست بوم شناخته شده نفت و خودرو که برای بیش از یک قرن برقرار بوده، با انقلاب جدید در وسائط نقلیه به چالش کشیده شده است. نگرانیهای اقلیمی چگونه درحال شکلدهی مجدد به اقتصاد انرژی هستند و چگونه موضوع گذار انرژی از سوختهای فسیلی به انرژیهای تجدیدپذیر واقعاً عملیاتی خواهد شد. نهایتاً اینکه نقش آتی سه غول فعلی بازار نفت-ایالات متحده، عربستان سعودی و روسیه- چگونه خواهد بود.
درخصوص نقش ایالات متحده آمریکا، اقتصاد سیاسی انرژی ماجرای انقلاب غیرمنتظره شیل را روایت میکند که جایگاه آمریکا را در جهان متحول ساخته بازارهای انرژی جهان را وارونه و ژئوپلیتیک جهانی را بازآرایی کرده است. در قرن بیستویکم، تاکنون، نفت شیل و گاز شیل، درکنارهم، مهمترین نوآوریهای شناخته شده انرژی به شمار میآیند. انرژی بادی و انرژی خورشیدی، هردو نوآوریهای دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ هستند، هرچند تنها در دهه اخیر قابلیتهای خود را نشان دادند. ایالات متحده برای تبدیل شدن به تولیدکننده شماره یک جهان، هم در نفت و هم در گاز، از روسیه و عربستان سعودی پیشی گرفته و اکنون یکی از صادرکنندگان اصلی هردو در جهان میباشد. هرچند برخی سیاستمداران به دنبال ممنوعیت استفاده از نفت شیل بودهاند، اما این انقلاب رشد اقتصادی آمریکا را افزایش داده، جایگاه تجاری آن را تقویت کرده، سرمایهگذاری و اشتغالزایی پدید آورده، و از هزینه خدمات عمومی برای میلیونها مصرفکننده کاسته است. زنجیرههای تأمین حامی شیل به سراسر ایالات متحده میرسند، به تقریباً تمام ایالتها، و حتی در ایالت نیویورک که بهسبب تقابل زیستمحیطی، از گسترش شیل درون مرزهای خود جلوگیری به عمل میآورد، اشتغالزایی میکنند.
بحث درباره نقش روسیه در مورد آتش افروخته شده ناشی از تعامل جریانهای انرژی، رقابت ژئوپلیتیکی و نزاعهای دائم بر سر مرزهای پرتنش است که نتیجه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سه دهه پیش – و تمایل ولادیمیر پوتین به بازگرداندن روسیه به جایگاه خود بهعنوان یک قدرت بزرگ میباشد. شاید روسیه یک ابرقدرت انرژی باشد، اما بهلحاظ اقتصادی، وابسته به صادرات نفت و گاز نیز هست. امروزه، همانند عصر شوروی، آن صادرات موجب جدال سخت درباره نفوذ سیاسی احتمالی بر اروپا میشود. بااینحال، تغییرات موجود در بازارهای گاز اروپا و جهان هرگونه نفوذ بالقوهای را بهتدریج از میان برده است. پیامدهای تبدیل ناگهانی اتحاد جماهیر شوروی به پانزده کشور مستقل، همچنان نامعلوم است. این نا طمینانی بهویژه در روابط میان روسیه و اوکراین که جدال سختی بر سر گاز طبیعی دارند، بیشتر است. در پی الحاق کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴، کشمکش به عرصه نبرد در جنوب شرقی اوکراین انتقال یافت و در نهاین نیز جنگ با اوکراین شعلهور شد که تاکنون ادامه دارد. روابط ایالات متحده و روسیه به سطحی از خصومت تنزل یافته که از زمان شوروی در اوایل دهه ۱۹۸۰ دیده نشده است. درعینحال، روسیه بهسوی غرب آسیا برگشته و درحال چرخش بهسوی شرق یعنی چین است. مسکو و پکن در تأکید بر حاکمیت مطلق و مخالفت خود با آنچه بهعنوان هژمونی آمریکا محکوم میکنند، متحدند. همچنین، ملاحظاتی عملی نسبت به رابطه روبهرشد آنها وجود دارد چرا که چین نیازمند انرژی و روسیه نیازمند بازار است.
جایگاه چین در دستاوردهای عظیم آن بهعنوان قدرت اقتصادی و نظامی جهانی طی دو دهه اخیر ریشه دارد، و مبتنی بر نیازهای انرژی کشوریست که به بزرگترین اقتصاد جهان بدل خواهد شد. چین درحالگسترش دامنه دسترسی خود در تمام ابعاد جغرافیایی، نظامی، اقتصادی، فناوری، و سیاسی است. این کشور درحال حاضر در پی ارتقای زنجیره ارزش و تبدیل شدن به رهبر جهان در صنایع جدید قرن بیست و یکم میباشد. چین همچنین از نقشه خود برای مالکیت تقریباً کل دریای جنوب چین که مهمترین مسیر تجاری اقیانوسی در جهان و درحال حاضر آشکارترین نقطه تقابل راهبردی با ایالات متحده است، دفاع میکند. انرژی بخش مهمی از آن ادعاست.
هدف از طراحی برنامه کمربند و جاده چین ترسیم مجدد نقشه اقتصادی آسیا و اوراسیا و فراتر از آن است، تا بدینترتیب آنچه را زمانی امپراتوری چین بود، در وسط اقتصاد جهانی با نظم جدید قرار دهد. این برنامه ابتکاری بهدنبال تضمین برخورداری چین از بازارهایی برای کالاهای چینی و دسترسی آن به انرژی و مواد خام مورد نیاز میباشد.
مرزهای جغرافیایی غرب آسیا در تمام دوران باستان، همراه با ظهور و سقوط امپراتوریهای بسیار زیاد، دائماً بازترسیم میشدند. با وجود شش قرن حکومت امپراتوری عثمانی، مرزهای آن اغلب تغییر میکردند. نقشه امروزی غرب آسیا در طول جنگ جهانی اول و پس از آن، روی کاغذ و در نتیجه فروپاشی عثمانیها ایجاد گردید و با این حال بر خطوط استانی بهجامانده از عثمانیها واقع شد. از آن زمان تاکنون، این نقشهها توسط ملیگرایی پان عربی و اسلام سیاسی، مخالفان دولت رژیم صهیونیستی، و نیز توسط گروههایی همچون گروهک تروریستی داعش به چالش کشیده شده است. البته نهتنها نقشههای نواحی مرزی، بلکه انواع مختلف نقشهها – زمینشناسی، چاههای نفت و گاز، خطوط لوله و مسیرهای نفتکش- در شکلگیری منطقه غرب آسیا مؤثر بودهاند. نفت و گاز، و درآمدها و ذخایر و قدرت ناشی از آنها، همچنان محور هویت منطقه هستند. با وجود این، سقوط بهای نفت که در سال ۲۰۱۴ آغاز شد، بحث تازهای را در خصوص آینده نفت به راه انداخته است. حداکثر یک دهه پیش، جهان نگران نقطه اوج نفت بود. نقطه اوج نفت تصور حاکی از اتمام ذخایر نفت است. امروزه تمرکز به اوج تقاضا تغییر یافته، یعنی اینکه مصرف نفت تا چه مدت همچنان افزایش خواهد یافت و چه زمانی شروع به کاهش خواهد کرد. آیا نفت ارزش و اهمیت خود را در دهههای پیش رو از دست خواهد داد؟ افت تقاضا برای نفت در سال ۲۰۲۰، برای صادرکنندگان نفت ضرورت بیشتری برای متنوع کردن و مدرنسازی اقتصادهایشان به وجود آورده است. این متنوع کردن و مدرنسازی را ابوظبی در سال ۲۰۰۷ با چشمانداز ۲۰۳۰ خود آغاز کرده بود، و عربستان سعودی اکنون در تلاش است تا آن را هرچه سریعتر انجام دهد.
چنانچه یک عامل عمده وجود داشته باشد که به ما بگوید تقاضا، نه عرضه، محدودیت آینده است، آن عامل مربوط به پیوند سیاستهای اقلیمی و فناوری است. تنها بازاری که به نظر میرسید برای مدتی طولانی برای نفت تضمین شده باشد، بازار حملونقل و بهویژه خودرو بود. اما این مسأله دیگر در آینده نقشی ندارد، چراکه اکنون نفت با چالشی ناگهانی ناشی از سهگانه جدید مواجه است. این سهگانه عبارت است از: اتومبیل برقی، که اصلاً از نفت استفاده نمیکند؛ حمل و نقل اشتراکی)؛ و اتومبیلهای خودران. نتیجه میتواند کشمکشی برای سیطره در یک صنعت جدید چند تریلیوندلاری به نام صنعت فناوری اتومبیل باشد.
بحث پیرامون اینکه جهان با چه سرعتی میتواند و باید با تغییر اقلیم سازگار شود، و اینکه این امر چقدر هزینه خواهد داشت، بعید است که در این دهه خاتمه یابد. اما هرقدر افکار عمومی بیدارتر میشود و سیاستهای جدید درصدد پیادهسازی هدف کربن خالص صفر برمیآیند، این تلاش لزوم بیشتری مییابد. تمام اینها ما را به مفهوم گذار انرژی میرساند: انتقال از جهان امروز، که برای بیش از ۸۰ درصد انرژی خود، وابسته به نفت، گاز طبیعی، و زغالسنگ است، به جهانی که بهطورفزاینده با انرژیهای تجدیدپذیر کار میکند. انرژیهای خورشیدی و بادی به ابزار منتخب برای کربنزدایی از صنعت برق بدل شدهاند. آنها زمانی انرژیهای جایگزین بودند، اما اکنون جریان اصلی هستند. با این حال، همچنانکه سهم تولید آنها افزایش مییابد، آنها با چالش تناوب مواجه میگردند. آنها میتوانند هنگام تابش خورشید یا وزش باد شبکه را سرشار از برق کنند، اما در یک روز ابری یا هنگامیکه تنها نسیمی میوزد، تقریباً از میان میروند. این مسأله به چالشهای فناورانه از جمله حفظ پایداری شبکه و یافتن روشهایی بهمنظور ذخیره برق در مقیاس بزرگ برای مدتی بیش از چند ساعت اشاره دارد.
اقلیم عامل تعیینکننده بسیار مؤثری در اقتصاد سیاسی بینالملی انرژی خواهد بود. تاریخ به خوبی نشان میدهد که چگونه اقلیم از موضوع مورد علاقه تعدادی دانشمند در اروپای اوسط قرن نوزدهم، که از پیدایش عصر یخبندان دیگری که تمدن را نابود میسازد در هراس بودند، به اجماعی در مورد گرمایش رسید که ۱۹۵ کشور را در سال ۲۰۱۵ در پاریس جهت ایجاد یک توافق اقلیمی گردهم آورد. اکنون به نظر میرسد شتاب سیاستهای اقلیمی که توسط پژوهشهای مختلف، الگوهای اقلیمی، بسیج سیاسی و توان مقرراتگذاری، فعالیتهای اجتماعی، نهادهای مالی و نگرانیهای عمیق افکار عمومی تقویت میشوند، نظام انرژی را تغییر خواهد داد.
یادداشت از روحاله کهنهوش نژاد_ کارشناس نفت و انرژی