میتوان رشد اقتصادی پایدار بلندمدت داشت و در عین حال فقرا زیر چرخهای توسعه له نشوند، برای تحقق این هدف، لازم بود یک استراتژی توسعه صنعتی «دانشبنیان» و «اشتغالآفرین» طراحی شود.
سیمون کوزنتس اقتصاددان آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد بود که در سال 1971 جایزهی نوبل اقتصاد را دریافت کرد. یکی از ایدههای او این بود که در مسیر رشد و توسعه، ابتدا نابرابری افزایش مییابد و سپس به مرور کاهش مییابد. اگر چه او این ایده را به عنوان یک فرضیه مطرح کرد اما پس از او بسیاری از اقتصاددانان حرفش را در حد یک «قانون اقتصادی» بالا بردند. متاسفانه برخی اقتصاددانان مطرح ایرانی نیز هوادار این فرضیه هستند و در کتابهایشان از فرضیه کوزنتس به مثابه یک نظریهی مسلم اقتصادی یاد میکنند. همچنین در گذشته، این دیدگاه میان سیاستمداران نیز رواج داشته است. مثلاً معروف است که در دولت سازندگی و در زمان اجرای سیاستهای موسوم به تعدیل اقتصادی، برخی کارگزاران میگفتند «به ناچار لازم است برخی زیر چرخهای توسعه، له شوند». اما فرضیه کوزنتس، بارها در عمل ناکارآمدی خود را اثبات کرده است.
به نظر میرسد تاکید بر ضرورت حمایت از «تولید دانشبنیان و اشتغالآفرین» واکنشی به این واقعیت باشد که الزاماً همراه با رشد اقتصادی در بلندمدت، وضع طبقات پایین بهتر نمیشود و نابرابری درآمدی کاهش نمییابد.
زیر چرخهای توسعه
یکی از مثالهای نقض برای فرضیهی کوزنتس این است که اکنون بسیاری از کشورهای پیشرفته مانند کشورهای در حال توسعه و حتی فقیر با ضریب جینی 40 درصدی مواجه هستند؛ یعنی اختلاف طبقاتی در این کشورها بالاست. از دیگر مثالهای نقض «معجزهی آسیای شرقی» است. بر خلاف آنکه فرضیهی کوزنتس میگفت در مسیر رشد و توسعه، ابتدا نابرابری افزایش مییابد و از آن راه گریزی وجود ندارد، رشد اقتصادی سریع در هشت کشور آسیای شرقی – ژاپن، کره جنوبی، تایوان، سنگاپور (چهار ببر آسیایی)، اندونزی، تایلند، و مالزی – در سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۹۰ بهگونهای رخ داد که همزمان فقر و نابرابری نیز کاهش یافت. یعنی درست در همان سالهایی که کشورهای شرق آسیا بدون آنکه فقرا را زیر چرخهای توسعه له کنند، به رشد و توسعهی چشمگیری دست پیدا کرده بودند، در ایران عدهای تازه شروع به تکرار این ادعا و ایده کردند که «لازم است زیر چرخهای توسعه، عدهای له شوند»! اما کشورهای آسیای جنوب شرقی، چطور توانسته بودند به چنان توسعهای دست پیدا کنند؟
معجزه شرق آسیا
پل کروگمن –اقتصادان آمریکایی- 26 سال پیش (در سال 1994) در نشریه سیاستی آمریکایی فارین افرز (Foreign Affairs) در مقالهای با عنوان «افسانهی معجزهی آسیا» (The Myth of Asia’s Miracle) ادعا کرد که «با نگاهی دقیقتر میبینیم که اقتصادهای به ظاهر پویای آسیا، «شواهدی دال بر بهبود کارایی» ارائه نمیدهند. رشد آنها بیشتر به افزایش سریع تولید ناشی از نیروی کار، سرمایه و... وابسته است. معجزه آنها نه بر مبنای "الهام" بلکه بر اساس "عرق جبین" اتفاق افتاد.» کروگمن اگر چه به درستی ادعا میکرد که رشد در شرق آسیا مبتنی بر "عرق جبین" و به تعبیر امروز ما تولید اشتغالآفرین رخ داد اما در پیشبینی اینکه کارآیی در این مدل بهبود نخواهد یافت به خطا رفت. بر اساس گزارش سازمان بهرهوری آسیا (مستقر در توکیو) بین سالهای 2000 و 2017 سرعت رشد عامل کل بهرهوری در ببرهای آسیا حداقل دو برابر سرعت رشد آن در آمریکا بود. و این رشد بهرهوری به یک معنا همان «رشد تولید دانشبنیان» بود؛ رشدی همراه با افزایش بهرهوری نیروی کار که همچنان در مقایسه با کشورهای غربی، رشد بالایی محسوب میشود.
لزوم اجتناب از آفتها
امروز نیز شاهد آن هستیم که درآمد ملی چین (بر اساس دلار برابری قدرت خرید) – به عنوان مهمترین اقتصاد در شرق آسیا- بهطور فزایندهای در حال فاصله گرفتن از آمریکاست. تجربه ثابت کرده است که میتوان رشد اقتصادی پایدار بلندمدت داشت و در عین حال فقرا نیز زیر چرخهای توسعه له نشوند و وضع فقر و نابرابری همزمان با رشد تولید کاهش یابد. برای تحقق این هدف، لازم است یک استراتژی توسعهی صنعتی «دانشبنیان» و «اشتغالآفرین» طراحی شود. بنابراین میتوان شعار «تولید؛ دانشبنیان، اشتغالآفرین» را نوعی مصاف با فرضیهی کوزنتس دانست. فرضیهای که آشکارا شکست خورده است اما معالاسف همچنان در ایران طرفداران پر و پا قرص خود را دارد. البته باید توجه داشت که آفت این مسیر، سوء استفاده از عنوان «شرکت دانشبنیان» برای معافیتهای مالیاتی و اخذ حمایتهای مشابه و همچنین دریافت وامهای اشتغالزایی با بهرهی پایین و استفاده از آنها در سوداگری است. لازم است دستگاه اجرایی کشور تمهیداتی را بیندیشد که در چنین دامهایی گرفتار نشود.
دانیال داودی – دانشجوی دکتری توسعه اقتصادی
انتهای پیام/
شناسه خبر: 189846